بسم اللّه الرحمن الرحیم
خودی و غیر خودی ها:
باید وجود موجود انقلاب را باز خوانی کنیم و جایگاه آن را نسبت به هدف توحیدی اش بسنجیم.تا اولا:معنی ریزش های افراد را در آن به درستی درک کنیم،ثانیا:جایگاه مشکلات را در غفلت از روح توحیدی و غرب زدگی پنهان خود رابشناسیم.
یکی از جبهه هایی که خود را زیر پوست انقلاب جا داد ولی باروح انقلاب هماهنگی نداشت و تاکنون موجب مشکلاتی برای انقلاب شده است و یا در آینده میشود،حجتیه ای ها بودند که در عین ظاهر مذهبی به جهت روح غرب زدگی پنهان شان و اشرافیتی که با خود داشتند از اول مقابل انقلاب ایستادند.این ها مذهب را امری فردی می دانستند و نسبت به حاکمیت احکام حساس نبودند این عدم حساسیت را زیر پوشش آن که باید حضرت صاحب الامر بیایند و عدالت را برقرار کنند توجیه میکردند،عملا برایشان مهم نبود شاه حاکم برسرنوشت جامعه باشد یا نباشدمعتقد بودن اسلام یعنی اینکه من کراواتم رابزنم،بهترین برنامه زندگی را داشته باشم،اروپا هم بروم،نماز هم بخوانم.به قول خودشان<<مادر زمان طاغوت نماز میخواندیم،در زمان یاقوت هم نماز میخوانیم برای ما فرقی نکرده است>>این جریان چیزی بنام حضور تاریخی غدیر را نمیفهمد،غدیر را بیشتر وسیله اختلاف بین شیعه و سنی کرده است.
از جمله جریان هایی که به ظاهر در کنار انقلاب بودند ولی باهدف اصلی انقلاب که حاکمیت حکم خدا و نظر به توحید ربوبی بود مخالفت داشتند.ملی مذهبی ها بودند که تحت عنوان نهضت آزادی توسط مهدی بازرگان پایه گذاری شد.این ها نمونه روش سکولاریسم هستند،میگفتند اسلام باید مثل مسیحیت جامعه را تغذیه کند ولی قیصر در جای خود و پاپ در جای خود.اینان عموما تحصیل کرده اروپا بودند و تحت جریان های مسیحی آن جا قرار داشتند ولی اسلام را مذهب خود قرار داده بودند.این ها معتقدند اسلام خوب است،بهترین دین هم هست،ولی حکومت باید ب روش مدرن بر مبنای فرهنگ مدرنیته اداره شود.در زمان شاه هم میگفتند شاه فقط سلطنت کند ولی حکومت نکند،اداره ی کشور هم بر اساس قواعد فرهنگ مدرنیته و به همان روش سکولار به عهده روشنفکرها باشد.
در امور فردی همه را دعوت به مذهب میکردند ولی اصول غربی را به عنوان کاملترین روش زندگی پذیرفته بودند.هم اکنون هم در عین انتقاد به بعضی از کار ها آمریکا با آنها رابطه خوبی دارند.
جریان سومی که سابقه ی مبارزه بانظام شاهنشاهی را داشتند ولی از همان ابتدا و خیلی صریح با انقلاب مقابله جریان روشنفکری لائیک بود.حرف اینها این بود ک شاه مرتجع است و نمیتواند ما را به سکوهای غرب برساند.پس شاه را عزل کنیم تا خودمان بهتر از شاه جامعه را به مدرنیته برسانیم.
هرسه این جریان ها باانقلاب اسلامی به معنی واقعی مخالفند و در این که باید ارزش های غربی در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و آموزش حاکم باشد متفق اند.
جریان چهارمی نیز در انقلاب هست که میتوان تحت عنوان سکولاریسم پنهان از آن نام برد این جریان در عین این که انقلاب اسلامی را قبول دارد و معتقد است که باید تربیت اسلامی در صحنه باشد و ولایت فقیه در جامعه نقش داشته باشد ولی در عمل به جای تاکید بر عدالت و معنویت به امید پیشرفت کشور با الگوی غربی به اقتصاد سکولار تن میدهد و اشرافیت اقتصادی و طبقه ممتاز بروکرات را قبول میکند و پیشرفت به سبک غربی را تا آن جا برای نظام اسلامی ضروری میداند که تصور می کند هر جریان که بخواهد ما را از آن پیشرفت عقب بیندازد مخالف انقلاب است.
برگرفته از کتاب انقلاب اسلامی برون رفت از عالم غربی