بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب اسلامی، آغاز تعرّض روح راز گونه ی اسلام است در مقابل روح حس گرایی و عقل محدود شده به حسِّ تمدن غربی. در چهارصدساله ی اخیر نگاه غرب به عالم و آدم از سر حسّ و عقلِ مستقل از وَحی بود، چون به جنبه های متعالی انسان ها نظر نمی شد و راه های ارتباط آن جنبه ها به عالم معنویت مورد توجه قرار نمی گرفت، انسان غربی گرفتار هوس شد و عالم و آدم را بر همان اساس تحلیل کرد.
حسّ و عقل عملی به خودی خود ابزار هایی اند که باید با نور الهی هدایت شوند وگرنه عقل شیطانی یا «نَکْرا» مثل عقل معاویه تحویل تاریخ می دهد، عقل یا تحت تأثیر وَحی است و یا تحت تأثیر هوس و شهوت. امیر المؤمنین(ع) می فرمایند: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحتَ هَوَی أَمِیرٍ»؛چه بسیار عقلی که اسیر فرمان هوسی است که بر آن حاکم است. عقل عملی، استعدادی است جهت به دست آوردن راه ها و ابزارهایی که انسان برای رسیدن به هدف به آن نیاز دارد، مهم آن است که هدف را درست انتخاب کنیم، اگر عقل را صرفاً برای رسیدن به رفاهِ دنیایی به کار گیریم نتیجه اش آن می شود که فعلاً ما در غرب با آن روبه روئیم و در نهایت انسان را به ناکامی می کشاند و اگر بخواهیم به خدا برسیم باز عقل را به کار می گیریم تا شرایط و بستر تعالی انسان را فراهم نماید و به جای آن که تحت تأثیر هوس باشد تحت تأثیر عقل قدسی و وَحی الهی قرار می گیرد و شرایط تحقق تمدن اسلامی را فراهم می نماید. آن عقل که به آن عقل عملی می گوئیم همانی است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند ممکن است تحت تأثیر هوس قرار گیرد و هوس آن را جلو ببرد، استعدادی است که در عالَم تأمل می کند و راه های رسیدن به هدف را می یابد، حال اگر هدف متعالی باشد، راه های رسیدن به آن هدف را به انسان می نمایاند و از این جهت عرض شد حسّ و عقلِ مستقل نداریم، حسّ شما بر اساس گرایش و انگیزه ی درونی شما عمل می کند، چشم شما همه چیز را نمی بیند چیزهایی رامی بیند که شما می خواهید بینید و به آن حساسیت دارید. به قول مولوی:
گاو را آری به بغداد ناگهان
بگذرد از این کران تا آن کران
از همه خوب و خوشی ها و مزه
او نبیند غیر قشر خربزه
دلِ گاو، پوست خربزه می خواهد؛ پس چشمش برای دیدن پوست خربزه حرکت می کند.
طالب هر چیز ای یار رشید
جزهمان چیزی که می جوید ندید
از آن جایی که حسّ و عقلِ مستقل نداریم، اگر حسّ و عقل، از وَحی جدا شد، حتماً گرفتار ضدّ وَحی می شود؛ یعنی گرفتار هوس می گردد.
با توجه به امر فوق می توان گفت: تمدّنی که از وَحی جدا گشت، عقلش، عقل شیطانی خواهد شد، همان طور که حس اش حسّ شیطانی می شود و همه چیز را وسیله ی استیلا می کند. در چنین شرایطی انقلاب اسلامی با حضور خود و با افقی که همراه خود دارد شرایط تعرّض به فرهنگ شیطانی جهانی مدرن گشت، آن هم با نگاه رازگونه ای که در ذات خود دارد و تمام تحولات عالم را به حقایق غیبی ارجاع می دهد. سال ها افتخار تمدن غرب این بود که ما با عقلمان زندگی خود را مدیریت می کنیم و هر ملتی که از تمدن غربی فاصله بگیرد، از عقل فاصله گرفته و گرفتار خرافه شده است. حالا انقلاب اسلامی آمده و روشن می کند وقتی حسّ و عقل از وَحی فاصله بگیرند دیگر عقل، آن عقل مقدسی نیست که انسان را سعادت مند کند، عقلی است که شیطان تکلیف آن را تعیین می کند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در رابطه با نقش شیطان در ادراکات انسان های منحرف می فرمایند:« اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ»؛(44) شیطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنان دام ها بافت، در سینه هاشان جای گرفت و در کنارشان پرورش یافت. پس آنچه می دیدند شیطان بدیشان می نمود، و آنچه می گفتند سخن او بود. به راه خطاشان برد و زشت را در دیده ی آنان آراست. شریک او شدند، و کردند و گفتند چنان که او خواست.
چشم دین و عقل قدسی، نگاه رازگونه به امور است، نگاهی است که با ارتباط با عالم غیب به عالم و آدم می نگرد و از ابعاد بی نهایت آن به حیرت می آید. در روایت آمده است که یکی از دعاهای حضرت محمّد(ص)این بود که: «رَبِّ زِدْنی تَحَیُّراً!»؛«خدایا حیرتم را زیاد کن!». یعنی آنقدر بصیر شوم که ببینم مسئله خیلی بالاتر ازآن است که فکر بشر بتواند بر آن احاطه یابد. در نگاه سطحی به عالم، رازهای پنهان عالم را نمی بینیم که از عظمت آن ها حیرت کنیم، موجودات را در محدوده ی حسّ می شناسیم و فکر می کنیم همه ی حقیقت آن ها همین است. نظر به جنبه های رازآلود عالم از وقتی شروع می شود که نگاه خود را در محدوده ی حسّ متوقف نکنیم و حتی از نگاه عقل استدلالی هم بالاتر بیاییم، لازمه ی چنین نگاهی بیداری دل است و توجه به اشاراتی است که وَحی الهی نظرها را بدان اشارات جلب می کند.
برگرفته از کتاب برون رفت از عالم غربی