بسم الله الرحمن الرحیم
اگر دل بیدار شد تمام جهان را راز می بینید. نگاه فیزیولوژیک به بدن می گوید انسان چیز مهّمی نیست، آنچه هست همین بدن و اعضاء داخلی و خارجی بدن است، نه توجهی به روح و قلب معنوی دارد و نه می تواند آن را حسّ کند.
به گفته ی فیلسوفانِ علم، دانشمندان علوم تجربی ابتدا پیش فرض ها یا تئوری هایی را می سازند و سپس با تجربه های مکرر به دنبال تأیید آن ها می گردند، هر آنچه با تئوری آن ها مطابق بود آن را برجسته می کنند و هرآنچه هم که با آن تئوری همساز نبود، نادیده می گیرند و مردم تصور می کنند واقعیات همان هایی است که با تئوری آن ها تأیید شده است. در این روش هزاران، هزار جنبه از واقعیات - اعم از واقعیات محسوس و یا ماوراء حسّ- نادیده گرفته می شود. نمونه اش موضوع تکامل انسان است، امروزه هیچ دانشمند فسیل شناسی نمی داند که انسان بالأخره بر اساس تکامل انواع به وجود آمده یا خدا به طور مستقل خلقش کرده است. بعضی از دانشمندان یک زنجیره و سلسله ای فرض کردند و بعد که متوجه شدند بعضی از انواعی که باید این سلسه ی فرضی را کامل کند موجود نیست، با فرض این که حتماً سلسله ای بوده، گفتند نمی دانیم حلقه ی قبلی چگونه به حلقه ی بعدی وصل می شود، گمان کردند حلقه ی مفقوده ای است که بعداً پیدا می شود. حالا کسانی که منظور از حلقه ی مفقوده را متوجّه نباشند فکر می کنند مسئله ی خلقت انسان با «تکاملِ انواع» حل شده است. در حالی که طرح حلقه ی مفقوده، خبر از عدم وصل و عدم رابطه ی انسان با سایر موجودات می دهد و حکایت از یک نوع سرگردانی است که در زیر واژه حلقه ی مفقوده پنهان شده است، ولی با این حال خیلی کم اند افرادی که بدانند علم جدید به گونه ای سخن می گوید که با جملات مبهم، رازهای جهان را پنهان می کند و جهانی فرضی را به عنوان واقعیتی مسلّم معرفی می نماید. بسیاری از انسان ها چنین می پندارند که، علم تجربی از جهان توصیف واقعی ارائه می دهد و مفاهیم علمی، المثنای دقیق و کامل طبیعت اند، در حالی که مفاهیم علمی فقط به جنبه های معیّنی از پدیده می پردازند و وسیله ی نیل به اهداف محدود و معینی هستید، نه گزاره های قابل اطمینان از واقعیات.
دانشمندان در روش دانشگاهی و آموزشی برای تفهیم و توجیه نظریه ها از تمثیل و مدل سازی استفاده می کنند. ولی بسیاری از افراد تصوّر می کنند که این مدل ها واقعیت دارند و جهان هم بر اساس این مدل ها ساخته شده است، در حالی که مدل ، حاکی از وجود بعضی از شباهت ها است. مثلاً می گویند سیستم آرایش اتم های نمک طعام، مکعبی است، آن وقت ما تصوّر می کنیم واقعاً همین طور است و مسئله حل شده است در حالی که این ها فرض و فرضیه است نه واقعیت. آنچه تصوّر علم از آرایش اتم ها به ما می دهد، یک نماد و تصوّر است نه یک واقعیّت مستقیم که فیزیکدانان آن را مشاهده کرده باشند. وقتی این مطلب برای عزیزان روشن شد و به خوبی متوجه شدیم در دیدن واقعیات از طریق نگاه علوم تجربی در بسیاری از ابعاد در حجاب هستیم، می فهمیم چگونه نگاه فرهنگ مدرنیته به عالم و آدم رازهای عالم را نادیده می گیرد، در آن حدّی که هیچ جلوه ای از «الله اکبر» و «لا اِلهَ اِلاّ الله» و «لاحَوْل وَ لا قُوّة اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعظیم» در منظر آن ظاهر نمی شود.
برگرفته از کتاب برون رفت از عالم غرب