بسم الله الرحمن الرحیم
اومانیسم: نخستین جوانه رنسانس، اندیشه انسان محوری و اومانیسم بود و از آن پس تا کنون تمام حیات بشر غربی را تحت تاثیر قرار داده است .
در این اندیشه، انسان مادی و زمینی و بریده از امور ماوراء الطبیعه محور و مدار همه هستی است .انسان موجودی مستقل است و امور ماورایی این جهان مادی تاثیری در سرنوشت او ندارد و راه رهایی و کامیابی انسان خود" انسان "است...از اینرو لذت گرایی جز جدایی ناپذیر تفکر اومانیستی است.
سکولاریسم :یکی از پیامدهای اومانیست گرایش به پاکسازی جامعه و فضای زندگی از اصول و ارزشهای دینی است .به این تفکیک قلمرو دین از حوزههای اجتماع و سیاست" سکولاریسم" میگویند. نتیجه کنار گذاردن خدا از حیات آدمی ظهور مکاتب و ایدئولوژی های متعددی بود که درصدد پرکردن این خلاء بودند. از دیگر نتایج آن سرمایهداری و مطرح شدن سود و حرص و منفعت بیشتر به عنوان تنها ارزش جامعه بود...
نسبیت گرایی :در غرب پس از رنسانس دو مکتب فکری ظهور کردـ یک مکتب "عقلگرایی "نام داشت و معتقد بود که عقل توانایی شناخت حقیقت هستی را دارد و مکتب دیگر" تجربه گرایی" بود که تنها راه شناخت و معرفت را حس و تجربه می دانست. مکتب عقلگرایی نتوانست بیش از یک قرن در مقابل تجربهگرایی دوام بیاورد. با حاکمیت تجربه گرایان از آنجا که اصول ارزشهای اخلاقی و حقوقی را به وسیله حس و تجربه نمی توان شناخت لذا کم کم هیچ ارزش و آرمان مشترک میان انسان ها باقی نماند و هر کس میتوانست معیار تعیین خوب و بد باشد .به این ترتیب اخلاق و الگوهای زندگی، امور شخصی، دلخواه و نسبی گردیدند. نتیجه این تفکر چنین شد که انسان از همه قیود اخلاقی و ارزش های انسانی آزاد شد و دلیل موجهی برای سرکشی در مقابل آنها پیدا کرد...
فردگرایی :محصول اومانیسم و سکولاریسم مفهوم جدیدی به عنوان فردگرایی بود. به این معنا که هر فرد معیار و محور تشخیص حقوق بوده و می بایست حقوق او پاس داشته شود. هرگاه حقوق فرد با حقوق جمع و یا سایر حقوق تفاوت پیدا کرده،حقوق فردی دارای ارجحیت است. مثلاً در تعارض میان حقوق هر یک از اعضای خانواده با حق خانواده. حق فرددر اولویت است...